.. مشغول بازکردن آخرین قوطی کنسرو ماهی بود.
.. من هم در گوشه ای از سنگر منتظر بودم تا تکه ی کوچکی از گوشت بدن ماهی را
به خانه ببرم.
.. چند لحظه بعد، سوت خمپاره ای به گوش رسید .. به همراه تکه های کوچک و بزرگ
گوشت، در حوضچه ی خون، شناور بودم.
نوشته شده در شنبه 31 مرداد1388ساعت 3:22 توسط سیامک احمدی ( دل نمک ) |
به من بگید شما چی فکر می کنید؟(4)ح
به من بگید شما چی فکر می کنید؟(3)ح
به من بگید شما چی فکر می کنید؟(2)ح
به من بگید شما چی فکر می کنید؟(1)ح
تحقیق یک دانش آموز در مورد پسته
200929 بازدید
11 بازدید امروز
36 بازدید دیروز
519 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian