×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

خلوت

گاهی وقتا توی خلوت میشه عشقو زیر و رو کرد

مورچه ی گرسنه ای به داخل سنگر یک رزمنده رفت

.. مشغول بازکردن آخرین قوطی کنسرو ماهی بود.

.. من هم در گوشه ای از سنگر منتظر بودم تا تکه ی کوچکی از گوشت بدن ماهی را

به خانه ببرم.

.. چند لحظه بعد، سوت خمپاره ای به گوش رسید .. به همراه تکه های کوچک و بزرگ

گوشت، در حوضچه ی خون، شناور بودم.

نوشته شده در  شنبه 31 مرداد1388ساعت 3:22  توسط سیامک احمدی ( دل نمک )  | 

چهارشنبه 8 دی 1389 - 9:34:07 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://mosaffer.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 9 دی 1389   8:31:41 AM

http://mosaffer.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 9 دی 1389   8:30:45 AM

 رزمنده 

 

آخرین مطالب


به من بگید شما چی فکر می کنید؟(4)ح


به من بگید شما چی فکر می کنید؟(3)ح


به من بگید شما چی فکر می کنید؟(2)ح


به من بگید شما چی فکر می کنید؟(1)ح


گل سوسن گل یاس


تحقیق یک دانش آموز در مورد پسته


نداری!خبر ز حال من نداری


دیار باقیسرزمین خفته ها


الماس بودا


الماس بودا


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

201951 بازدید

71 بازدید امروز

90 بازدید دیروز

888 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements